ابراهيم بن مالك اشتر، افسر سلحشور (2)
ابراهيم بن مالك اشتر، افسر سلحشور (2)
غضب و رحمت
اعزام سپاه براي مقابله با ابن زياد
شورش در كوفه
بعد از سخنراني، مختار به ابراهيم گفت: نيروهاي اصلي دشمن در دو منطقه مستقر شدهاند؛ طايفه «مضريها» در ميدان كناسه و «يمنيها» در سبيع. هركدام را كه ميخواهي انتخاب كن. ابراهيم گفت: هرچه شما بگوييد. مختار گفت: من به جنگ يمنيها در ميدان سبيع ميروم و تو نيز به سوي مضريها در كناسه برو. ابراهيم وقتي در مقابل مضريها قرار گرفت، آنان را نصيحت كرد. اما آنان توجهي نكردند. پس ابراهيم حمله برد و آنان را در هم كوبيد. مختار و نيروهايش نيز در حال شكست دادن يمنيها بودند. وقتي خبر پيروزي ابراهيم را شنيدند، قوّت چشمگيري يافتند و دشمن را تار و مار كردند.
مختار پس از اين پيروزي، انتقام خون امام حسين عليهالسلام را از عاملان حادثه كربلا گرفت و همه را به هلاكت رساند.21
جنگ ابراهيم و ابن زياد
در عدد سپاهيان ابراهيم براي جنگ با ابن زياد، اختلاف است؛ عدهاي 8000 و بعضي 12000 و برخي نيز 20000 نفر برشمردهاند.
اما آنچه مسلم است، اين است كه نيروهايش بيش از بيست هزار نفر نبودند؛ در حالي كه لشكر ابن زياد داراي 83 هزار سرباز مسلّح بود.
تاريخ حركت ابراهيم از كوفه به موصل براي جنگ را روز هفتم محرم سال 67 ق. ذكر كردهاند. مختار لشكر ابراهيم را تا بيرون كوفه بدرقه كرد و دعا كرد كه آنها موفق شوند.22
ابراهيم به سرعت حركت كرد و در روستاي تكريت، نزديكي موصل، اردو زد و بعد از آن در چهار فرسخي «موصل» نزديك نهر «خازر» لشكر شام را ملاقات كرد. روزي كه دو لشكر آماده جنگ شدند، دهم محرم بود.
اتّفاقي عجيب
در جبهه حق، چهره شاخص، ابراهيم فرزند مالك اشترِ قهرمان بود كه براي انتقام خون امام حسين عليهالسلام قيام كرده بود.
سرخگونهها
كبوتران پيروزي
او محلي را كه در آن، كبوتران سفيدي در قفس كرده بود، به يكي از ياران مورد اعتمادش نشان داد و به او گفت: هرگاه كه ديدي لشكر ما ضربه ديده و افرادمان روحيه خود را از دست دادهاند، اين كبوتران را آزاد كن.24
سپس در حالي كه سوار بر اسبي قوي هيكل بود و هواهم روشن شده بود، در مقابل لشكر خود قرار گرفت و چنين گفت:
اي ياوران دين حق و اي ارتش خدا! اكنون، در مقابل شما عبيداللّه بن مرجانه، قاتل امام حسين عليهالسلام فرزند فاطمه، دختر پيغمبر خدا، قرار دارد. او كسي است كه حسين عليهالسلام را محاصره كرد و مانع رسيدن وي به آب فرات شد. او حسين و جوانان و ياران مظلومش را به شهادت رساند. به خدا قسم! پسر مرجانه با اهل بيت پيامبر، كه خداوند آنان را از هر رجس و پليدي پاك كرده، كاري كرد كه فرعون با بزرگان بنياسرائيل نكرد. اكنون خداوند شما را به اين سرزمين كشاند و او كه دشمن خداست را نيز در مقابل شما قرار داد، اميدوارم همان خدا نيز خواسته باشد تا دلهايتان را با ريختن خون آن ناپاك، شاد سازد و گواه است كه انگيزه شما جز خون خواهي حسين عليهالسلام و اهل بيت پيامبرتان نيست.25
سپس گفت:
من ميدانم كه ملائكه آسمان نيز با ما همراهند و به ياري ما ميآيند و من يقين دارم اگر نياز پيدا كنيم، آنها به شكل پرندگاني سفيد رنگ به امداد ما خواهند آمد.
آن گاه دستور حمله را صادر كرد. او در ميان جنگ نيز مدام به سربازانش روحيه ميداد. دشمن، پيشروي كرده و فرمانده جناح چپ سپاه ابراهيم، يعني علي بن مالك را به شهادت رساندند. سپس فرزندش قرة بن علي پرچم را برداشت؛ او را نيز شهيد كردند. در اين جا عبداللّه بن ورقاء خود را به قسمت چپ لشكر كشاند و پرچم را برافراشت و صدا زد: اي لشكريان خدا! به طرف من آييد. وقتي لشكريان جمع شدند، گفت: نگاهي به قلب دشمن بيندازيد و ببينيد فرمانده شما ابراهيم چگونه ميجنگد؟ با من بياييد تا به سوي او برويم. همه ديدند كه ابراهيم سر را برهنه كرده و چون شيري خشمگين شمشير در دست ميچرخاند و فرياد ميزند:
اي لشكريان خدا! به نزد من آييد كه فرزند اشترم؛ بهترين فراريان شما كساني هستند كه باز به دشمن حمله كنند و كسي كه به ميدان آيد پشيمان نميشود.
سربازان كه از يك سو، ابراهيم را آن چنان در حال مبارزه ميديدند و سخنانش را ميشنيدند و از سوي ديگر، كبوتران سفيد رنگ را بالاي سر خود ديدند، روحيهشان دو چندان شد و با قدرت تمام به دشمن يورش بردند. اواخر روز بود كه باقي مانده لشكر قلع و قمع شده ابن زياد فرار كردند و سپاه ابراهيم با پيروزي كامل شكرخداي را به جا آورد.26
دست انتقام
بهتر است داستان كشته شدن ابن زياد به دست ابراهيم را از زبان خودش بشنويم. ابراهيم ميگويد:
درگرماگرم نبرد آن روز، ناگهان ديدم مردي سرخ گونه با هيبتي خاص، لشكر را ميشكافت و به طرف نيروهاي ما ميآمد و هر مبارزي را كه مقابل او قرار ميگرفت از پاي در ميآورد. وقتي نزديك من آمد، به او امان ندادم و با يك ضربه، كمرش را دو نيم كردم به طوري كه دستانش به طرف مشرق و پاهايش به طرف مغرب افتاد؛ سپس مردي آمد و كفشهاي او را درآورد. احتمال دادم كه مقتول، ابن زياد باشد. اما براي اين كه مطمئن شوم، افراد را مأمور كردم تا جسدش را بررسي كنند و گفتند: او، ابن زياد است.
پس از آن، ابراهيم دستور داد تا سر از بدنش جدا كنند. غلام ابن زياد به نام «مهران» آمد و او را شناسايي كرد و او نيز تأييد كرد كه او، ابن زياد است. در اين جا بود كه ابراهيم گفت:
خداي را سپاس كه قتل و كشتن او را به دست من انجام داد.
سپس به دستور ابراهيم زره قيمتي ابن زياد را از تنش بيرون كردند و به ابراهيم دادند؛ زيرا (در ميدان جنگ) چيزي كه از مقتول است، به قاتلش ميرسد.
در اين جنگ كه در كنار نهر خازر به وقوع پيوست، بسياري از افراد دشمن در نهر آب غرق شدند.28
ابراهيم وارد موصل شد و حكومت آن جا را عهدهدار شد و نمايندگاني به اطراف فرستاد. سرهاي اشراف و بزرگان بنياميه را براي مختار فرستاد. او بسيار خوشحال شد و دستور داد سرها را در محل دارالاماره ـ جايي كه سرهاي شهداي كربلا را نصب كرده بودند ـ نصب كنند.29
سپس مختار سرها را براي محمد حنفيّه و امام زين العابدين عليهالسلام فرستاد. محمد حنفيّه و امام سجاد عليهالسلام نيز او را دعا كردند. محمد حنفيّه در حق ابراهيم هم دعا كرد و گفت:
«خدايا! ابراهيم اشتر را حفظ كن و او را بر دشمنان نصرت و ياري ده و او را به هرچه دوست داري و رضاي توست، موفّق بدار و او را در دنيا و آخرت ببخش».
شهادت مختار و حكومت مصعب بن زبير در كوفه
دعوت از ابراهيم
او بيعت خودش را با مصعب اعلام كرد. و معلوم است كه او به خاطر حفظ جان خود و حفظ قبيلهاش راهي جز اين نداشته است. لذا همچنان حاكم موصل، جزيره، آذربايجان و ارمنيه بود تا اين كه عبدالملك در سال 71 ق يا 72 ق. به مصعب حمله برد، و مصعب ابراهيم را براي مقابله با عبدالملك فراخواند.31
محلّ شهادت ابراهيم
ناگهان با نيزهها به طرف او هجوم بردند.و او را كه به شدت مقاومت ميكرد؛ به قتل رساندند. آن گاه قاتل ابراهيم، عبيدبن ميسره، يكي از غلامان قبيله بنيعذره، سر ابراهيم را جدا كرد و براي عبدالملك بردند و سپس غلامان «حصين بن نمير» به سبب كينهاي كه از ابراهيم داشتند، بدن اين قهرمان خستگيناپذير را با آتش سوزاندند. آري، مرگ چنين قهرماني نيز بايد با ديگران فرق داشته باشد.33
آيا ابراهيم راوي حديث بوده است؟
ابراهيم از نگاه شاعران
مرقد و بارگاه ابراهيم
اين قبر اكنون به قبر «شيخ ابراهيم» شهرت دارد و زيارتگاه مردم ميباشد اين مرقد در جاي بلندي قرار دارد و گنبد اين بقعه باگچ، سفيد شده است.36
ابراهيم از نگاه بزرگان
علامه مجلسي از قول ابن نما، (فقيه بزرگ شيعه) ميگويد: ابراهيم (رحمة اللّه عليه) مظهر شجاعت مقاومت، و سلحشوري قاطع بود. او محب و دوستدار اهل بيت پيامبر و پرچمدار و دلباخته آنان بود.38
محمد حرزالدين: ابراهيم اشتر فردي شجاع و يكّهتاز ميدان نبرد و دوستدار اهل بيت بود. او در شيعه بودنش محكم و مطمئن بود؛ و نه تنها از لحاظ اخلاقيات شبيه پدرش بود، بلكه صورت و هيكل ظاهرش نيز همانند پدرش مالك اشتر بود.39
ذهبي از عالمان اهل سنّت: ابراهيم همانند پدرش از قهرمانان و بزرگان بود. او شيعه فاضلي بود.40
ابن جوزي از عالمان اهل سنّت: ابراهيم بن الاشتر داراي صدايي پر هيبت، گيرا و پر جذبه بود.41
بلاذري از عالمان اهل سنّت: ابراهيم در حالي كه جواني نوسال بود، شجاع نيز بود.42
علامه مجلسي: ابراهيم شخصي نبود كه در دين خودش شك كند. او در اعتقادش گمراه نشد و هيچ گاه يقينش را از دست نداد. او در انتقام گرفتن از خون امام حسين عليهالسلام مشاركت كرد.43
پی نوشت ها :
19 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 372.
20 ـ تاريخ طبري، ج 6، ص 47.
21 ـ همان، ص 48ـ49 و همان، ص 81.
22 ـ بحار، ج 45، ص 334 و 379.
23 ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 451.
24 ـ تنزيه المختار، ص 31.
25 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 249.
26 ـ تاريخ طبري، ج 6، ص 90؛ انساب، ج 5، ص 249.
27 ـ المعارف، ابن قتيبه، ص 347؛ تاريخ، خليفه بن خياط، ج 1، ص 332.
28 ـ انساب، ج 5، ص 251؛ اخبارالطوال، ص ؛ 340؛ بحارالانوار، ج 45، ص 383.
29 ـ انساب، ج 5، ص 250.
30 ـ شذرات الذهب، ابن عاد حنبلي، ج 1، ص 74.
31 ـ انساب، ج 5، ص 252.
32 ـ همان، ج 4، ص 275.
33 ـ اعيان الشيعه، ج 2، ص 201؛ طبقات، ج 5، ص 80.
34 ـ مراقد المعارف، حرزالدين، ج 1، ص 40؛ الكامل، ج 4، ص 323؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 158.
35 ـ تفات، ابن حيان، ج 4، ص 12 و ج 6، ص 5 و اعيان الشيعه، ج 2، ص 202.
35 ـ تفات، ابن حيان، ج 4، ص 12 و ج 6، ص 5 و اعيان الشيعه، ج 2، ص 202.
36 ـ مراقدالمعارف، ج 1، ص 39.
37 ـ اعيان الشيعه، ج 2، ص 36.
38 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 366.
39 ـ مراقد المعارف، ج 1، ص 36.
40 ـ سيراعلام النبلاء، ذهبي، ج 5، ص 81.
41 ـ المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ابن جوزي، ج 6، ص 52.
42 ـ انساب الاشراف، بلاذري، ج 5، ص 224.
43 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 349.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}